
قاتل زنجیرهای آمریکایی اهل شیکاگو اچ.اچ. هلمز که به ۲۷ قتل اعتراف کرد.
دمکشی زنجیرهای یا قتلهای سریالی به گونهای آدمکشی گفته میشود که در آن فرد قاتل عمدتاً به دلیل بیماریهای روانی اقدام به کشتن عمدی بیش از یک نفر در زمانها و شرایط مختلف میکند. قاتل زنجیرهای معمولاً افراد مورد نظر خود را تعقیب میکند و در فرصت مناسب آنها را به قتل میرساند. الگو و نحوه ارتکاب قتلها مشابه یکدیگر و قربانیان معمولاً دارای نقاط مشترک مانند شغل، نژاد، ویژگیهای ظاهری، جنسیت و یا گروه سنی خاص میباشند. در نحوه انجام این نوع قتلها غالباً مسایل و تمایلات جنسی خودنمایی میکنند.
قاتل زنجیرهای
قاتل زنجیرهای یا سریالی فردی است که به تنهایی سه و یا بیشتر از سه نفر را در طی یک دوره زمانی (بیشتر از یک ماه) با فواصل زمانی و تحت تاثیر انگیزههای روانی به قتل برساند. بعضی از منابع این بخش از تعریف «سه و یا بیشتر از سه نفر» را قبول ندارند و تعریف دیگری ارائه میکنند: تعداد دو و یا بیشتر از دو قتل که معمولاً و نه همیشه توسط یک نفر به تنهایی و به صورت مجزا واقع شده باشند.
مفهوم و اصطلاح قاتل سریالی در دهه ۱۹۷۰ توسط یکی از ماموران ویژه پلیس فدرال امریکا به نام رابرت رسلر به کار گرفته میشد و رواج پیدا کرد. قاتلان سریالی را نباید با آدمکشهایی که افراد زیادی را به صورت دسته جمعی در یک مکان از بین میبرند و یا آنهایی که در یک زمان محدود و کوتاه در دو یا چند مکان مختلف دست به قتل میزنند اشتباه گرفت.
پلیس فدرال آمریکا انگیزه قاتلان سریالی را خشونت، هیجان و برانگیختگی، مسایل مالی وجلب توجه دیگران میداند.
ویژگیهای قاتلان سریالی
- ۹۰ درصد این قاتلان مردان هستند.
- بهره هوشی نرمال و پایین تر. براساس نتایج بدست آمده از مطالعه بر روی ۱۷۴ نفر از این افراد میانگین بهره هوشی ۹۳ گزارش شدهاست.
- اغلب این افراد نمیتوانند شغل خود را حفظ کنند و تمایل به مشاغل سطح پایین و کم درآمد دارند.
- دوران کودکیشان در خانوادههای فاقد پدر و تحت سلطه مادران سخت گیر سپری میشود.
- تنفر شدیدی از والدین خود دارند.
- اعضای خانواده دارای سوابق کیفری، بیماریهای روانی و یااعتیاد به الکل میباشند.
- غالباً از سوی یکی از افراد خانواده مورد آزار و اذیت جنسی، فیزیکی و یا عاطفی قرار میگیرند.
- تعداد موارد اقدام به خودکشی در بین این افراد بالاست.
- در سنین نوجوانی وجوانی علاقه بسیار زیادی به پورنوگرافی با موضوعات فتیشیسم، نظربازی و سادومازوخیسم از خود نشان میدهند.
- این افراد در دوران کودکی مرتکب سه مورد از رفتارهای پرخطر که به گفته روانشناسان بیانگر خوی ضد اجتماعی فرد است، میشوند. این رفتارها شامل آتش زدن اشیا و امکان، کشتن و آزار حیوانات کوچک و شب ادراری حتی در سنین بعد از ۱۲ سالگی(در این مورد بین روانشناسان اختلاف رای وجود دارد زیرا بسیاری شب ادراری را بیانگر بیماری و یا اختلال روانی نمیدانند).
اینها مهمترین و تنها بخشی از ویژگیهای ذکر شده برای این افراد است. در این میان موارد استثنایی بسیاری هم دیده شدهاست که فاقد هیچ یک از این ویژگیها نبودند. به طور مثال هارولد شیپمن یکی از معروفترین قاتلان سریالی تاریخ یک پزشک بسیار موفق بود. و یا دنیس نیلسون یک سرباز سابق ارتش فاقد هرگونه سابقه کیفری در زمان دستگیری، وی عضو اتحادیه صنفی کارگران و سابقه انجام اعمال بشر دوستانه را دارا بود. ولادو تانسکی یک روزنامه نگار و یک گزارشگر بخش حوادث و جرم جراید بود.
نکته قابل تامل این است که دربعضی موارد فرد قاتل به صورت آگاهانه پارهای از رفتارها و خصوصیات شخصیتی خود را مخفی نگاه میدارد، که این امر به اوکمک میکند که خود را در جامعه به عنوان یک فرد عادی با خصوصیات طبیعی معرفی کند.
کودکی و دوران رشد
افراد در دوران کودکی و در سنین رشد تعاملات و رفتارهای اجتماعی را در خانواده میآموزند. در این زمان اگر کودک در محیط خانواده و از سوی افراد خانواده مورد بی مهری و بی اعتنایی قرار گیرد و یا طرد شود این روند اجتماعی شدن دچار اختلال میگردد. در مطالعهای که در سال ۱۹۹۰ توسط دو محقق به نامهای ویلسون و سیمن صورت گرفت مشخص شد تقریباً تمامی قاتلان سریالی مورد مطالعه در دوران کودکی خود با نوعی از مشکلات محیطی نظیر خانوادههای فروپاشیده و و فاقد انسجام روبرو بودهاند. بر طبق این تحقیقات همه این افراد در خانوادههایی بزرگ شده بودند که طلاق، جدایی و یا فقدان یکی از والدین در آنها اتفاق افتاده بود. در این خانوادهها کودک از کانون توجه خارج میگردد. در نتیجه کودک اعتماد به نفس خود را از دست میدهد و خود را ناتوان از تغییر شرایط میبیند، پس دنیایی خیالی برای خود میسازد و بدان پناه میبرد. این دنیای خیالی همان آرمان شهری است که کودک در واقعیت بدان احتیاج داشته و کم کم جای دنیای واقعی را میگیرد. او در این دنیا هر چه میخواهد میکند، هدف فقط برآوردن و ارضای امیال اوست و دیگران در این دنیا ارزش و جایگاهی ندارند. بر طبق نظر گاریسون (۱۹۹۶)احساسات و خوی اجتماعی در این دنیای وهمی و خیالی فرد-محور رشد مییابد و سیر طبیعی نهادینه شدن و شکل گیری مفاهیمی مانند خوب و بد و نوع دوستی دچار نقصان میشوند و این آغاز شکل گیری شخصیت جامعه ستیز و ضداجتماعی فرد است. در نهایت مرزهای دنیای واقعی و خیالی کم کم از بین رفته و احساساتی مانند سلطه گری، زورگویی، برتری جویی جنسی و خشونت تقویت میگردد، که در آینده زمینههای ارتکاب جرم و جنایت توسط فرد را مهیا میسازد.
جستارهای وابسته